یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.شخصی نشست
و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه می کرد. سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر می رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.
آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد.پروانه به راحتی از آن خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود. آن شخص بازهم به تماشای پروانه نشست چون انتظار داشت که بالهایش باز و گسترده و محکم شوند و از بدن او محافظت کنند.
*************************************
اما چنین اتفاقی نیفتاد!
در واقع پروانه بقیه عمرش را می خزید و هرگزنتوانست پرواز کند. چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که:محدودیت پیله و تلاش برای خروج از سوراخ آن راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه قرار داده بود تا بتواند بعد از خروج از پیله پرواز کند.
**********************************
اگر خداوند اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم
فلج می شدیم و به اندازه کافی قوی نمی شدیم
هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.
********************************